🤍..Yizhan world ..🤍

☆..They're the truest dream..☆

چالش یک هفته با آینه # شب دوم 🌠

  • 21:22

 

شب دوم~

✔✔به سختی چشمهایتان را باز میکنید..نور سفید رنگ ازارتان میدهد..

گیج و متعجب به اطراف نگاه میکنید..خانمی با روپوش سفیدی با عجله بالای سرتان می اید و میگوید : اه خدایاشکر ! شما یک هفته است که بی هوش هستید!ما شما رو از مرگ حتمی نجات دادیم! اما.متاسفم که باید بگم شما همه ی اعضای خانواده تون رو از دست دادید..

(شما از مرگ حتمی دیروز نجات پیدا کردید..ولی خانواده شما به طرز وحشتناکی به قتل رسیدن..و تنها چیزی که از قاتل به جا مونده اینه : زمانی که سپیده دم قرص کامل میشود،مرا در قطار پایان دنیا )

~●~●~●~●~●~●~●~●~

 

یا صدای پچ پچ ارومی که داخل سرش اکو میشد لبای خشک شدش رو روی هم فشار داد و سعی کرد صدایی از خودش تولید کنه..ولی بی فایده بود..

صداها رفته رفته واضح تر میشدن و کم کم میتونست لای پلکای خستش رو باز کنه.. 

چشماشو اروم باز کرد ولی با برخورد شدید نور دوباره محکم روهم فشارشون داد و اخ کوچیکی زیر لب گفت.. صدای پای چند نفرو که بهش نزدیک میشدن رو شنید.. یه نفر با خوشحالی اسمشو صدا زد.. ولی خسته تر از اونی بود که بتونه جواب بده.. فقط تونست لای چشماشو کمی باز کنه و به چهره ی خوشحال دختر روبه روش زل بزنه..

دختر با خوشحالی زنگ کنار تختش رو فشار داد و گفت " صدای منو میشنوین؟ "

به سختی لباشو از هم فاصله داد و با صدای خش داری گفت " ا..اره.. "

مردی با روپوش سفید وارد اتاق شد و با لبخند به سمت دختر روی تخت حرکت کرد و گفت " خوشحالم که بیدار شدی "

آیناز سرش رو کمی به اطراف چرخوند و متوجه شد که بیمارستانه.. اینو سرم داخل دستش و البته مرد سفید پوشی که صد در صد یه دکتر بود تایید میکرد..

دکتر بعد از انجام معاینه های لازم عینکش رو روی صورتش جا به جا کرد و گفت " یکم دیگ استراحت کن "

دکتر چند تا توصیه به پرستار کرد و از اتاق خارج شد.. حس بدی داشت..دلش شور میزد.. پس مامانش کجا بود؟..

استین لباس پرستارو چنگ زد و با صدای تحلیل رفته ای پرسید " خونوادم.. اونا..کجان؟.." 

با دیدن لرزش مردمک چشم پرستار قلبش خودش رو محکم تر به قفسه ی سینش کوبید.. اروم خندید و گفت " چرا جواب نمیدی؟.. صداشون کن بیان.. "

پرستار لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت.. زیر لب اروم گفت " چیزی یادت نمیاد؟ .."

آیناز با دلشوره کمی فکر کرد ولی به جوابی نرسید.. 

پرستار بعد از چک کردن سرم اروم گفت " متاسفم.. ولی شما همه ی اعضای خونوادتون رو از دست دادین.. و از مرگ حتمی نجات پیدا کردین.. "

ناباور به چهره ی ناراحت پرستار نگاه کرد .. چی داشت میگفت؟.. این دیگه چه شوخی بیمزه ای بود؟..

اروم خندید و با یه حرکت یقه ی پرستارو گرفت و کشید و دقیقا روبه روی صورت خودش نگه داشت و با لحن ترسناکی زمزمه کرد " بهت گفتم..صداشون کن بیان.. "

پرستار با ترس یقه ی خودشو از دست دختر جوون ازاد کرد و قدمی به عقب برداشت..

همون لحظه در باز شد و چند تا ازنیرو های پلیس داخل اومدن..

این شوخی.. رفته رفته ترسناک تر میشد.. پلیسی که از همه مسن تر به نظر میرسید روبه پرستار گفت " اگ به خودشون اومدن باید در مورد قتل خانوادش باهاش حرف بزنیم .."

" قتل! ".. جمله ای که عین پتک به سرش خورد و همینطور به اکو شدن داخل ذهنش ادامه داد..

پرستار نیم نگاهی به دختر شوکه ی روی تخت انداخت و گفت " لطفا بعدا درموردش حرف بزنین.. ایشون تازه از ماجرا خبر دار شدن "

نمیفهمید چند نفری که داخل اتاق بودن چی میگفتن.. هیچ نظری نداشت .. و حتی متوجه نشد که چند وقته تنها مونده و داره به صدای ضعیف و کند ضربان قلبش گوش میده..

نگاهش به دستای باند پیچی شدش افتاد و کلمه قتل ایندفعه بزرگ تر از هروقت دیگه ای داخل ذهنش جون گرفت..

درد بدی رو داخل سرش احساس کرد.. صدای زجهه و گریه از هر طرف اتاق به گوش میرسید..صدای گریه مادرش.. فریادهای دردناک پدرش.. صداها اونقد زیاد بودن که میخواست گوشاشو از جاش بکنه.. 

سرش رو به طرفین تکون داد ولی صداها بیشتر و بیشتر میشدن.. بوی خون زیر دماغش جون میگرفت و صدای کشیده شدن چاقو رو دیوار مغز متلاشی شدن رو نابود میکرد..

یه لحظه.. همچی از حرکت وایستاد.. صداها و فریاد ها قطع شد و سکوتی مطلق همه جارو فرا گرفت.. " دخترم؟.."

سرش رو بالا اورد.. چشماش جا به جای اتاق رو زیر و رو میکرد..مطمعن بود که صدای مادرش رو شنیده.. 

" دخترم؟.. " دوباره شنید.. دوباره و دوباره.. ولی هیچکس توی اتاق نبود.. ولی اون گوشه تاریک اتاق..خودش رو دید.. داخل اتاقش..درحالی که درس میخوند..

مادرش با لبخند وارد اتاق شد و گفت " برای دخترم قهوه اوردم.  " کش و قوسی به بدنش داد و با خستگی گفت " مرسی مامان.. " مادرش با لبخند خم شد و بوسه ای روی موهاش کاشت ..همون لحظه درباز شد و پدرش با شیطنت گفت " بدون من دارین خوش میگدرونین؟.." و خودش رو کنار دخترش رسوند و محکم بغلش کرد و گفت " میدونم یه روز مفتخرمون میکنی دخترم.. "

اولین قطره ی اشک بی رحمانه روی صورتش افتاد و ردی از خودش به جا گذاشت.. اون خاطره ی کوچیک.. اونا الان.. کجا بودن؟..

با افتادن قطره ی دوم از چشماش ..بقیه ی اشک ها پشت سر هم به بیرون راه پیدا کردن.. دستش رو روی صورتش گذاشت و از ته دل فریاد زد.. جوری زجهه زد که دل اسمون لرزید و صدای بارون دنیارو به گریه وا داشت..

صداهای توی سرش رفته رفته بیشتر میشدن .. " میخوای همینطوری به گریه ادامه بدی؟.."

" خفه شو.. "

" مادر و پدرت رفتن..تنها شدی "

" خفه شو.."

"میخوای از اون قاتل انتقام بگیری مگه نه؟.."

" خفه شو..خفه شو.. "

" اونقدر ضعیف بودی که اینطور شد..تو ضعیفی.. ضعیفی.."

" خفه شووووووووووووووووووووووووو.. "

با فریاد اخرش.. همه ی صداها خاموش شدن.. و سکوتی مطلق ذهنش رو فرا گرفت.. زیر لب زمزمه کرد " انتقام؟.. "

اروم خندید و این خنده رفته رفته بلندتر شد.. دستاشو روی صورتش گذاشت و از ته دل خندید.. اره انتقام.. از لای دستاش به روبه روش زل زد و نگاه جنون وارش رو به دیوار سفید دوخت.. انگار که قاتل..دقیقا روبه روش بود..

بی هدف از جاش بلند شد ولی با احساس سوزش دستش.. از گوشه چشم نگاهی به سوزن داخل دستش انداخت.. محکم از جاش خارجش کرد و توجهی به خونی که کل دست و تخت رو به گند میکشید نکرد..

با قدم های نا متعادل به سمت لباساش که روی صندلی بود رفت و با دستای لرزون اونارو پوشید.. با احساس خش خش چیزی داخل جیب شلوارش.. دستشو داخل جیبش برد و کاغذ کوچیکی رو ازش خارج کرد..

با بیخیالی لای کاغذو باز کرد ولی با دیدن متن داخلش چشماش پر شد و خنده ی ترسناکی روی لبش نشست.. " زمانی که سپیده دم قرص کامل میشود، مرا در قطار پایان دنیا ببین "

کاغذو داخل مشتش مچاله کرد و به سمت پنجره قدم برداشت.. نگاهی به پایین کرد.. طبقه ی اول بود.. میتونست بپره..

اروم لبه ی پنجره ی نشست و خودش رو جلو کشید.. همون لحظه در باز شد و پرستار وارد اتاق شد و با دیدن ایناز لبه ی پنجره بلند اسمش رو فریاد زد.. ولی خیلی دیر بود.. ایناز از پنجره پریده بود.. 

به پاهای بیجونش سرعت بیشتری داد و از حیاط بیمارستان خارج شد.. و فقط دوید.. نمیدونست چه جونی داخل پاهاش بود.. ولی میدونست باید کجا بره..

~~~

با رسیدن به مقصد.. اروم وایستاد و نفس های بلند و کش داری کشید.. چشماش سیاهی میرفت و استین لباسش به لطف خونی که از دستش میومد کاملا قرمز شده بود.. نگاهش رو به دورتادور اون محیط دوخت و یاد خاطره ای کوچیک افتاد..

* دوسال پیش.. ساعت 11 شب *

" هی ایناز فکر نمیکنی اینجا زیادی ترسناکه؟ " .. چراغ قوه رو روی صورت دوستش گرفت و گفت " من باید مطمعن میشدم که این ایستگاه قدیمی واقعا اونقدر ترسناک هست یا نه.."

دوستش اروم لرزید و گفت "پسر.. حس میکنم داخل فیلم ترسناکم "

 ایناز با دیدن صحنه ی مقابل..چشماش درخشید و گفت " اینجارو ببین.. "

نگاه هر دونفر به ایستگاه قطار قدیمی دوخته شد.. اون وقت شب.. واقعا مخوف و ترسناک به نظر میرسید..

ایناز اروم خندید و گفت " انگار اخرالزمان شده " دوستش خنده ی بلندی کرد و گفت " اینم قطار پایان دنیاست "

****

قدم هاش روی سبزه هایی که روی زمین رشد کرده بودن کشیده میشد.. دوباره اینجا بود.. ولی ایندفعه.. با عطش انتقام قدم برمیداشت..

 

~●~●~●~●~●~●~●~●~

 

پ.ن : خاب..من واقعا نمیدونم قراره چیکار کنم :"

پ.ن2 : داره بارون میااااد :")

پ.ن3 : بارون میاد لنتی :"))))

 

  • ۱۱۱
izumi ch

خوشبحالتون که شب بارونی دارید...

پس کار توهم به قطار کشیده شد...

کم کم داری به اصل قضیه نزدیک میشی

ممنونم از اینکه امشبم دووم اوردی😅💜

منتظر شبهای دیگه هستم

بیا بدمش ب تو :""" *تقدیم کردن شب بارونی *
راستش چیزای ترسناکی تو ذهنم دارم..میترسم با نوشتنش بقیه رو سکته بدم XD
من دووم میارم.. کنچانا * از استرس میلرزد *
وای مرسی TT
izumi ch

ممنونم ولی بارون چیزیه که باید کف دستم حسش کنم⁦(TT)⁩

نکران نباش کسی با چیزای ترسناک سکته نمیکنه،اینروزا همه عاشق این چیزان

عاشق درد و غم و غصه

ولی خب نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه،این چالش پایان شیرینی داره

پس بشینم دعا کنم سمت شما بارون بیاد :"
عاشقیام عجیب شده ب خدا..
پایانش شیرینه..ولی من میگرخم گند بزنم بهش XD
🌙: ...

آه...قلبم دچار مشکل شده یا چی؟هر چی هست اعصاب خورد کنهههه-__-از دست این آنه:")

♡~Ane..I love your golden hands babe

قلبت چطور شدههه؟ :"""
درد میکنه؟ :""" ب هارتت مستقیم خورد؟ :"""

And..I love your kind words little koala ~
🌙: ...

خوب شد^_^

اره ب ب😒

I didn't say any kind words and you bitch..I'm not little 😒

*coala

نایس =))
You said ^-^
ب جان عمم koala عه :|
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

انایی جونممممممممممم

خوبی؟^^

* خود را نیشگون میگیرد *
یکی بم بگه خواب نیستم :"
🌙: ...

راس میگی😂آی مید میستیک ساری بچ

بچ (؛ -_-).. هممم (؛ -_-)
مبینا..میخوام اون اهنگی ک بم دادی رو کاور کنم :"
خدایی نمد با چ اعتماد ب سقفی ولی ازش خوشم اومده XD
💓 Maedeh💓

چرا هرکاری میکنم نمیتونم کامل بخونمشششش😭😁

بخوووون :"
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

خیر خواب نیستی😂

اناااااییی

یکی از دوستام ظهر ک داشتیم حرف میزدیم برگشت عکسشو کارتونی فرستاد

بعد برا منم یکی از دوستام کارتونی کرده

موهامو کوتاه کردم

تونستم تو ازمون ارتقا کمربند موفق شم اونم بعد سه سال تلاشی که برای این ازمون کردم😌😍

دیگه چیکارا کردم؟ 

وزن کم کردم

موهامو کوتاه کردم😗

دیدیش؟ 🥺

:""""""
واااو..موهات کوتاه نبود مگ؟ 0-0
ولی در کل.. مبارکععهههه
پس بگووو..این مدت نبودی سرت شلوغ بودهههه..
افرین به تووووو * از جای خود بلند شده و دست میزند * 🍭🍭
ت ک وزنی نداشتی :"
ن ندیدم 0-0
🌙: ...
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

Genie in a bottle?اینو؟

ببین من ک میدونم تو هم مثه من نشستی ۵۰۰ لیست از اهنگایی ک قراره کاور کنی جم کردی ولی خداایش این اخر هفته کاورت دم خونه ی پی ویم نباشه بلاکی ****،بارونم میزنه بیرون بری مریض شی زودتر بلاکی پس بشین کاور کن ک من جدیدا بسی بی اعصابم شدم میزنم ناکارت میکنم هوفف

این کد این پایینم بردار اه

یعس اونو
:|
بلاک کنی بلاک میکنم :|
بیا بزن ناکار کن =)
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

از قشنگ بودن زیادش هیچ جمله ای نمیتونه توصیفش کنه...

 

(:

گریم گرفت :"""

خودت قشنگ خوندیش :""" * وی ذوق مرگ است *

𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

ایناز تو منو میکشی 

انقد خوب نباااااااش زن

o(〒﹏〒)o

من غلط بکنممممم TT
الان از ذوق میمیرم T----T
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

نهههههه نمیرررررر ااثبلععابییتتلبی

میخوام بمیرم اخه TT
از ذوق دارم بندری میرم TT
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اهنگه T-T

 چ مچ بود باهاشT-T 

وای گوش دادی ن ؟ TT
خیلی مچه خیلییییی TT
بیان گه.. چرا نمیزاره پخش انلاین بزارممممم TT
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اری گوش دادم 

خیلییی نصف اشکام سرهمون بید:"""

 

بیان رد داده فعلا

جدی گریه کردی؟ :"
بابا گریه نکنننننننننن :"""""
کی میخواد درست شهههه سحینثنثثج من امشبم باید پست بزارمممممم اه
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اری 0-0

گریه کردم:""

خب نمیشد گریه نکنممممم:""

ارام باش :"

حرص نخور موهات سفید میشه

گریه نکن میگمممم ثجیزجیمیچسپسسپ TT

راستش من از خدامه موهام سفید باشه XD

پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

خو همش تقصیر خودته:"""واس چی انقد خوب مینویسی؟؟؟:"""""

 

 

وهویی می تووو

میخوام بزرگ شدم موهامو خاکستری کنم*-*

میانه خب :"
* ذوق مرگ در حد پاستیل خرسی *

عهههه.. پاشو بیا باهم بریممممم :"))
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

جرررر نه به بندری نه به مردنت لنتی پاره شدممم

فک کن یه جنازه درحال بندری :/ خدایا توبه توبه :"
بدوزم؟ TT
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

در حد پاستیل خرسی؟؟XDDD

 

 

میخوام لنز خاکستری بزارم *-*

کلا میخوام بزنم تو کار خاکستری:"

اومدممممT-T

عاری عاری ..من پاستیل خرسی دوسسسس

یاخدا :"
خاکستری رنگ قشنگیه :"
فک کن من لنز سفید بزارم XD مردم فک میکنن روحی جنی چیزیم :/
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

بدوز بیشتر پاره شدممم تلیبتخحالبیی

* در حال دوختن *
عههه وب جدید زدیییی ثحیحبجییچیچجسشپسپسپ TT
* سوزن ب بدن یگانه میخورد * اوپس 0-0 میانه 0-0
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اونم تورو دوستتتتتت

 

 

من بهم میاد قیافم خیلی جدی میشه ولی:"""

نهه لنز سفید نزاریااا سکته میکنیم:"""

:")))))) پاستیل میخ لنتی


خاب جدی بشه..من ک میدونم * موهای سبا را بهم میریزد * در هر صورت کوچولویی =)
الان ترغیب شدم برم بخرم XD..البته وقتی میتونم بزارم ک از لنز طبی راحت شدم / .-. \
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

هتززتنلبی ارههه خوشمله؟

جرررر لنتییییی

خیلیییی TT
وای عکس شیل تو هدرت وای TT..خادااا TT
اوتاکوام بودی تو یگانهههه؟ TT
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

کوتاه تر شد😂😔

هعی

گودزیلا شدم انا😂🚶👋🏻

هرچه کوتاه تر..زیباتر ب جان عمم 0-0

دوراز جونت ..گودزیلا چیه XD
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

بیا اینم پاستیل

 

 

 

اونکه اره :"" 

این لوس بودنمو نمیشه مخفیش کرد:""XDD

 

حداقل شیری مانند بگیر:""

اعع لنز طبی؟

م نگو کل پاستیلو خوردی واس اون لینک خرابه :""

لوسی چون کوچولویی =)

برم قرمز بگیرم خون اشام شم؟ :" موهای سفید و چشم قرمز سنیجبنی
یس.. بعضی اوقات به جای عینک لنز طبی میزارم
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اهم لینکه خراب بید بیخیال:""

خراب نبود.. تو همه پاستیلارو خوردی :"
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

اعع من پاستیل نمیخورم دندونم تیر میکشه حوصله درد کشیدن ندارمXDD

 

البته که کوچولوعم البته اینم در نظر بگیر خودشیرین ترین نوه ام :"

ته تغاریم:"

لوسم:"

لجبازم:""

بدغذاعم:"""

 

 

نهههه ترسناک میشی:"""""

 

مث خاله من*-*

هممم راس میگی.. پاستیل نباید پاستیل بخوره =)

من دوسشون دارم ک =)

خیلی خوب میشههههه TT

واو..خوشبختم XD
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

عررر

عاشقشم خیلی کراشهههههه ئذصضباتتبسشش

ارهههه با توکیو غول اوتاکو شدم دذززللططیغعبسسشسثفف

خیلی بخداااا.. نابود اون بشرم TT
وای سحسیجینیسنسنس توکیوغووووول عررررررر.. هر 4 تا فصلشم دیدی؟ TT
 دیگ چ انیمه هایی دیدی؟ T---T
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

بلییییییییییی من خودمو نباید بخورمممم:""

 

خب خیلیا دوسش ندارن :"

ولی من همینمم میخوان بخوان نمیخوان بازم باید بخوان:"

 

 

وای منم دلم خواستتتتتتT-T

 

XDD

افرییییین.. خاب اگ دندونت تیر میکشه نباید شکلاتم بت بدم ک :"

خیلیا به کلیه چپت بگیر .-.

من دلم فیلم ترسناکم خواس ._.
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

بخدا

قیافه نداریم ک

ایش ایش

بزغالس😂🤝😔

انا تو تل برات بفرستم؟ 

میشه ایدیتو بدی؟ یا ایدیمو اگه داری یه پیم بدی؟ 

اینطوری نگو عه (؛ -_-)🔨

اگ دوس داری عاره..
ایدیتو ندارم 0-0
بیا خصوصی بدم بت
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

منم منمممممممممممم

نهههه تا 2 دیدم جررررر

مای هیرو اکادمیا

قلعه متحرک هاول (کی ندیده؟)

ابشار سرنوشت

رکاب زنان کوهستان

یه چنتام اسمش یادم نیس جرررر

نوت دث و خادم سیاه رو دارم میشروعم

.___. بشین کلشو ببیییییین TT..البته درس و اینا هس TT
وایییی ینیحییحسسح مای هیرو اکادمیا عالیههه 4 تا فصلشم دیدی؟
واقعا کی ندیده XD
وای هایکیوووو TT (همون ابشار سرنوشت )
رکاب زنان کوهستانم دیدمممم ثنییجیجسجسمسم
اسم اونایی ک میبینی رو بنویس /^-^\
وای دث نوت.. اون انیمه محشره..محشرررررررر
خادم سیاهم..هق.. از الان ب جمع عاشقان سباستین خوش اومدی :")
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

نه شکلات تیر نمیکشه دندونام به پاستیل حساسه:""

 

کلیه چپ که سهله .. به درز لای ددیوارم نمیگیرم:)

 

من جدیدا میترسم :"""

همش تقصیر ابجیمه :"

نشست انابل دید نصفه شبا میپرید بقلم میگفت میترسم:""XDD

با 18 سال سن -_-

الهی :" پس شکلات میدم ^^🍬

بسیار عالی XD

:"))))) انابل ک ترسناک نیس لنتی :"))) چرا این کارو با من میکنین؟ :")))
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

شوکولاتتتتت^^

 

 

اری XDD

بنده رپ مانستر سبای گوگولی ورد واید هندسامه نسخه دو با پرتوهای نور کیوت هستم :""

 

منم میگم ترسناک نیست

تازه از اون به بعد خانوم از تاریکی و اینا میترسه:"

بدون من خوابش نمیبره انقد بیدار میمونم تا بخوابهXDD

نوش جووون =)

چشمام از این توصیف های زیبا اشکی شد :"))))
فقد اون پرتو های نور  XD

ودف :"
احتمالا جاتون عوض نشده؟ XD
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

تو ک منو دیدی چرا همچین میگیಠ_ಠ

الان موهامو ولی بیشتر دوس دارمಠ_ಠ💖

باوشه من عامدم🚶

خب چون دیدمت میگم ب خودت نگو بزغاله ._.
موهاتم تورو دوس :"
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

😂😂😂😂😂نیحیحیحی

الان بت نشون میدم کرک و پرت بریزه

زیبا بودಠ_ಠ👌👏

امادم ک بریزه 😂
* از جای خود بلند شده و تعظیم میکند *
مچکرم مچکرم
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

ممنان

 

XDD

بعلی چشماهایت کور بید بزار یکم کمش کنم:""

 

 

چرا عوض شده:"

شبا خونه تنها نمیمونههههه

بعد من نصفه شبا فیلم ترسناک میبینم:""

هعی خادااا

کیوت XD

لطف میکنی ب مولا :"

* ناباور پلک میزند *
شوخی میکنی ._.
تو کوچولوی منی واس اون :"
𝙁𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧ᨐ 𝓣𝓚𝓓

😂برو ببین به یکی دیگه پیم نداده باشم

ن خودمم.. جوابتو دادم XD
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

هومم

 

وی بسی مهربان است^^

 

نه بابا شوخیم کجا بید:"""

فک کنم دلیلش همونه:"""

من یار مهربانم.. دانا و خوش زبانم XD # شعر اول ابتدایی :"

خداوند بت صبر بده :"
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)
منم XD
ولی این گیفی ک فرستادی رو دوس :"

امیدوارم ._.
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

نه بابا اکادمیا رو گذاشتم بعد کنکور جررر

بخدا تاییلهتاصصثعختییسش

لنتی تو همه  رو دیدی من با چص مثقال انیمه میگم اوتاکو ام تاززدو.ئطططتئئیسش

بغض

بعد کنکور همه انیمه ها رو زخمی میکنم

(ノಥ益ಥ)ノ

لطف کردی :""""
من 10 ساله اوتاکوام گوگول :")))
خاب اوتاکوی تازه جوونه زده ای تو :")
بیا باهم زخمی کنیم T-T
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

گیفه خیلی منه:"""

اصن کپ خودته :"
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

10سال

من میرم بمیرم.........

ن نرو.. غلط کردم :"(
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

خو خودمم دیهXDD

عه. بالاخره از خودت رونمایی کردی
چ کیووووت :"
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

نه غلط نکن زنیکهههه

من غلط کردم

ن توام نکننننن 
* خدا شفا نده :") *
پاستیل خرسی*-* دونسنگ اون یکی سبا:)

خخXDDD

کیوت =)
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

هر چی وب پیوند داشتی دزدیدم XD

کجا دزدیدی؟.. چیکارشون کردی؟ :") اصن همش برا خودتت :")
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

شفا نده یکم بخندیم XD

عاره والا :"
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

دزدیدم واسه خودم XD

البته میشناسمشون

ولی اونا نه

چرا بیشتر اونایی که من میشناسم اونا منو نمیشناسن؟

( ಥ ʖ̯ ಥ)

نوش جونت( :/؟)
ای خدا :"
خب تو حتما خودتو معرفی نکردی :"
برو باهاشون اشنا شو :"

+  جوجه مموششششششش؟ XD
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

معرفی کنمم یادشون نمیاد

چجوری اشنا شم؟ :"

اصن تو چجوری منو یادته

( ಥ ʖ̯ ಥ)

جوجه مموش منییییییییی XD

خب یادشون نیاد.. دوباره معرفی کن..
برو بگو سلام من فلانیم فلان فلان.. از علایقت بگو.. ببین اون فرد از چی خوشش میاد در مورد اون حرف بزن.. بعد میبینی بوم!.. یه نقطه اشتراک پیدا شد ^-^
چرا یادم نباشهههه؟ :|||🔨

* سرش را ب دیوار میکوبد * خدایااا XD
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

سخته:"

حس اینکه شاید نخواد دوست بشه؟

*نارنگی دوم را پوست میکند

نمنه واقعا فکر نمیکردم یادت باشه ولی وقتی دیدم یادته مث خر ذوق کردم

 

نکوب زنیکهههه تغققلاابطظطتکک

میدونم * ناز کردن موهای یگانه *
همیشه همینطور ب نظر میاد.. اینک شاید نخواد دوست شه..
ولی تا قدمی ب جلو نزاری و ریسک نکنی ..چیزای قشنگی دستگیرت نمیشه..
* ب منم نارنگی بدهههههههع TT *  + میوه مورد علاقمه :"

اولا اینک من هیچوقت کسی رو یادم نمیره.. دوما اخه چرا باید تورو یادم بره؟ :"
اتفاقا بعد اینک اون وبتو پاک کردی گمت کردم نمیدونستم کجایی :"

سعی میکنم XD
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

*لوس شدن 

حرفت درسته ولی واقعا دست خودم نیس! شاید دست هیونگه (نمکدون BD)

بیاااا خونمون نارنگی بدمت...من کیوی مورد علاقمه!

 

اخ ننه اونوقت من بت میگم مموش واسه همینههه مهربوون  زظطفغقثضلزظظیات

 

بکن بکن XD (تسبیح )

با گذر زمان درست میشه..
باشه میام ♡ برات کیوی میخرم..با اینک خودم دوس ندارم

فدای تو..خودت مهربونی :)

استغفرالا XD
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

اینازی خوبی؟ 

تا دشمن در کمین است ما اجازه ی پا پس کشیدن نداریم =)
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)

کدوم دشمن خری جوجه منو ناراحت کرده؟

مرگ بر امریکا.. مرگ بر اسرائیل :"
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
🩸🗡..𝑶𝒖𝒓 𝒇𝒂𝒍𝒔𝒆 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒘𝒂𝒍𝒌𝒆𝒅 𝒐𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒆𝒅𝒈𝒆 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒘𝒐𝒓𝒅
..𝑨𝒖𝒕𝒉𝒐𝒓𝒔..
..♡𝑰 𝒍𝒊𝒌𝒆 𝒕𝒉𝒆𝒎︎..
Designed By Erfan Powered by Bayan